هیچ است-5

سلام..........به سال جدید

سلام به وبلاگم

سلام به اونایی که میومدن اینجا و من نمشناسمشون

سلام به تنهایی خودم که خیلی با وفاس

سلام به هیچ

هیچ است 4

داشتم به چرت نویسی عادت می کردم اما دیگه نشد حالا دوباره من اینجام و به نوشتن چرت ترین خیالات واقعی زندگی هیچ خودم ادامه میدم .......



این مدت که نبودم سرم خیلی شلوغ بود،تقریبا از دنیای مجازی فاصله گرفتم و توی واقعیت اتفاقایی افتاد که جدید بودن ولی اون اتفاقی نبود که منو راضی کنه ...


سلام ...

اشک

تو اتاق که درو میبندم سرمو روی بالش میذارم وقتی برمیدارم بالش خیسه خیسه!!!

جواب تمام سوالات


هیچ است!!!
و البته تنهایی که توی تمام روزها و خیالات من بوده و هست



............................................................................................

از نامه های نیما یوشیج:
من غیر از همه ی مردم هستم.هرچه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده به قلبم بخشیده ام و حالا میخواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خویش به سمت تو پرتاب کنم و این خیال مدتی است که ذهن مرا تسخیر کرده است.
اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا امید نوازش تو را به من نمیدهد،آنجا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نا مساعد خودرا تماشا میکنم .
حال من یک بسته اسرار مرموزم، یک بنای کهنه ام که دستبردهای روزگار مرا سیاه کرده است.
یک دوران عجیب خیالی در من مشاهده میشود.سرم به شدت میچرخد.برای اینکه از پا نیافتم ... تو مرا مرمت کن


ای کاش


هیچ خیالی توی سر منه خیالاتی نیست یه جورایی بی خیالم...
اما یه چیزی هست یه چیزی که همیشه بوده
چند شب پیش یه خوابی دیدم که حتی وقتی بیدار شدم یه لحظه فکر کردم واقعیته که ای کاش بود...با اینکه خیلی وقته بهش فکر نمیکنم اما باز خوابشو دیدم
.
.
.
روزها میگذره و همچنان نگاه ها از پشت شیشه مغازه ادامه داره نگاه هایی به هیچ

باشه!!!


همه ی نوشته هامو سوزوندم(هر روز به قتل میرسمو شعر من فقط ،به انتشار شعله کبریت میرسه)
دیگه از گذشته چیزی ندارم که یادم بیاد حتی چیزی که امروز دیدم و مربوط به اون نوشته ها میشه
هرچی هست همین حالاست همین امروز
و نوشته های این وبلاگ که با یه دکمه حذف میشن
و آینده.
آینده ای که آیینه اش همین گذشته ی سوخته است
امیدی هست؟تاریکه؟کور شدم؟
هرچی هست سیاهه.مشکی.

و
الان یه نفر گفت :" امیدواری چیز خوبیه ولی نه در مورد این جور چیزا.. "
اما من فقط به خودم امیدوار شدم ها!!!

راستی..
خیلی هم خوب نیست تو واقعیت بعضی چیزا رو لمس کنی...!!!!

همون خیالش هم زیاده...باور کن...



کابوس



وقتی که زندگی یه تئاتر مزخرفه
تنها به جرعه های فراموشی دلخوشم


کسی و مثله من پیدا نمیکنی که هنگام بیداری بختک روش افتاده باشه و هر تصویری که میبینه کابوس باشه
وقتی چشمات میبینن و نمیتونی لمس کنی زیبایی هارو
وقتی کسی صداتو نمیشنوه و فریادت به جایی نمیرسه

بدتر از همه اینه که شبها هم تصاویر دیده شده روز توی خواب مرور میشن


دستم به جایی بند نیست و نه دل کسی به بودن من خوش

چشم من و گوش من


...در این متفرقه ها گاهى از عقل و هوش به این عنوان انتقاد شده که عقل و هوش دشمن انسان است، به معنى اینکه آسایش را از انسان سلب مى کند، راحت را از انسان مى گیرد، عامل سلب آسایش و راحتى است، چرا؟ براى اینکه انسان اگر عقل و هوش نداشته باشد حس نمى کند، وقتى حس نکند ناراحتیها را درک نمى کند، و وقتى که موجبات ناراحتى را درک نکرد آن دردى که ناشى از این موجبات ناراحتى است برایش پیدا نمى شود. مثلاً شعر معروفى است که مى گوید:
دشمن جان من است عقل من و هوش من کاش گشاده نبود چشم من و گوش من خود ما هم گاهى مثلاً مى گوییم: خوشا به حال فلان کس که بعضى چیزها را نمى فهمد، یا: خوشا به حال تو، چقدر تو راحتى که نمى فهمى، من بدبختم که حس مى کنم و مى فهمم. فرخى یزدى از شعراى انقلابى نیم قرن اخیر مى گوید:

چیزهایى که نبایست ببیند بس دید به خدا قاتل من دیده ی بیناى من است

حسرت

رد میشوند و تو حسرت میخوری 


سیر شدم


تصاویر دیگر نمیخواهم


نقطه لمس کجاست ؟

کوری

وقتی چشم نداری فقط آرزو داری چشم داشته باشی و ببینی

اما وقتی چشم داری آرزوی اینو داری که هرچی چشم میبینه داشته باشی 

همون بهتر که کور باشی وقتی به هیچ نمیرسی که میبینی 

من هستم

آره من هستم و هنوز نفس می کشم


یه مدت درگیر عروسی بودم البته نه واسه خودم ،عروسی داداشم بود

نمیدونم کی نوبت ما میشه :)

البته این *ما* منظورم خودم تنهاست چون فعلا خبری از اون که با من بشیم ما نیست 


آهان یه چیز جالب :چند بار به من زنگ زدو خواست که آشنا بشیم،بهش میگم شمارمو از کجا اوردی میگه همینجوری گرفتم!

نمیدونم کیه که سر کارم گذاشته...صداشم آشنا نیست...شاید بعدا بیشتر ازش نوشتم

هوس 7

هوس چی میتونه باشه؟؟؟

الکی


چرا همیشه من کمم؟؟؟

چرا نمیشه انقدر بزرگ بشم که هر کسی از هز طرفی که بره بخوره به من 

نه حالا انقدر ولی این حد که یه شعاع چند کیلومتری هم بهم برخورد کنه کافیه!




بیست سال دیگه هم که بشه من کمم

داره حالم بهم میخوره

باید فرار کنم

از یه سمت صدای صحبت دو نفر

یه سمت دیگه خنده های دو نفر دیگه

من این وسط حتی حق داشتن ......هیچ...... ندارم

هوس ۶


قبل از اینکه لذت همخوابگی باعشق راامتحان کرده باشی،نمیر.