دوباره بر میگردم

 صدا میزنم از دل به دل که نزدیک تر است 

به خیسی چشمانی که خیره به پنجره است

من از نگاه آخر تو فهمیدم

که سرنوشت دل تنهای من سفر است

قسم به این دستها یی که از گره واشده است

قسم به من به همین روح که از تنم جدا شده است

قسم به این شب و بی خوابی لعنتی ام

دوباره برمیگردم به عشقو به عاشقیت

به آخرین دیدارمان به بوسه از رویت

"دوباره برمیگردم به امن آغوشت"  



نبش قبر


جفت نیمه ی گمشده نیست
آن همیشه با من بوده است
.
.
.
سالها در محله ای مدفونم
حال سیاهه ای رسیده که میخواهند نبش قبر کنند   
من هنوز نپوسیدا ام
من با اشک غسل کرده ام
کفنم از جنس نگاه های توست
و تلقینم خنده های امید دهنده
لحد من از انتظار روی مرا گرفته
نکیر و منکر از امکان وقوع وصل پرسیدند
و جوابم جز .... نیست
نبش قبر کنید من نپوسیده ام
.
.
.
.
آن همیشه با من بوده است
آنجا
در انتهای خیال
در جستجوی خاطره ها
 در خاطره هایی که جنس هیچ اند  
و انتظار
در انتظار ِ اتفاقی محال
واتفاق در حسرت رویدادن
-----------------------------------