کسی هوس نمیکند که با من آشنا شود
برای بارش تنم شوق اقاقیا شود
اگر برای مرگ غم نیاز من یک هوس است
چرا صدا نزد مرا کسی که بهترین کس است
نامه سرگذشت من نوشته شد به دست باد
کبوتر نامه بری دل به دیار من نداد
برای کوچ تن عشق کوچه پر از ترانه بود
ثانیه های مرگ ما زندگی عاشقانه بود
تو بودی آشنای من ای که لبالب از منی
تشنه الهام شبم تو فکر شب شکستنی
من شب مهبوت خزان تو پر دریغ قصه ای
بگو کجاست اسم تو ای که مرا نوشته ای
به جز شکوه تن تو منکه سحر نمیشوم
به جز حدیث دست تو کوبه در نمیشوم
چرا هوس نمیکنی که با من آشنا شوی
دوباره برکشتی من سایه ناخدا شوی
مشکی
چهارشنبه 23 فروردین 1391 ساعت 14:58
ترانه "شب شکن" از اشکمهر...
مرا به خاطرات دور برد...
خوش باشی
خیلی دلتنگی قشنگی داری
چه خوب نوشتی
کسی هوس نمی کند که با من اشنا شود
البته برا شعر قشنگه ها توی زندگی عادی اصلا اینجوری فکر نکنی که کم می اری ها