ای سقوط بی تامل زیر تکبیر مداوم
محتضر شرم قدیمی ای تباهی مقاوم
به کدوم مذهب شومی که چشات رنگ غروره
می شنوم صدای مرگ و بی ترحم تو عبورِ
تو خودت خواستی که دنیا به حضور تو بخنده
این طبیعیه که روحت تو گذشته ها بگنده
وقتی تفسیر حضورت بی بها و بی دلیله
تو نماینده قومی شدی که تنش علیله
من چرا باید نگامو با چشای تو بسنجم
تو گلوت هرزه می خونه چرا از صدات نرنجم
بوی یک عقده ی پنهون میاد از کاسه ی چشمات
یه هزارس که تو داری این جناز رو رو دستات
من خجالت زده ی گناه مرسوم تو هستم
تو حماتت طلوعی و من از معجزه خستم
شاهین
سلام دوست خوب
دنیای خیالی شما
جای خوبیه
از خوندنش لذت بردم
به من هم سربزن خوشحال می شم
آفرین عزیزم .. از شاهین گفتن دست برندار