هوس ۵

تنها رابطه غریب من که تا سال ها آن را داشتم با دامیانای باوفا بود.تقریباً دختربچه بود، با چهره سرخپوستی قوی و کوهستانی، کم حرف و صریح که برای این که افکارم را وقت نوشتن بهم نزند پابرهنه راه میرفت. یاد دارم که درننوی راهرو مشغول خواندن کتاب لوزانای آندلس بودم که به طور تصادفی او را دیدم که با دامنی کوتاه که انحنای دلپذیر بدنش را نمایان می ساخت در داخل حوضک لباسشویی خم شده بود. اسیر یک تب غیر قابل مقاومت او را از پشت گرفتم،شورتش را تا زانو پایین کشیدم و از پشت تصاحبش کردم. با شکایتی حزن آلودگفت:ای ارباب،اینوبرای خروج ساختن نه دخول.


گابریل گارسیا مارکز-خاطرات روسپیان سودا زده من  

نظرات 1 + ارسال نظر
MEhraboon دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 21:41 http://www.m-sme-kh.blogfa.com

رو آب بخندی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد