باور ندارم هر چیزی که میشنوم هر چیزی که می بینم...
انگار همه ی دنیا واسه این ساخته شده که منو فریب بده
همه چیز دروغه هیچ لذتی راست نیست هیچ چیز وجود خارجی نداره
انگار همین الان توی برزخم...فقط نمیدونم کی مردم،اصلا من بدنیا اومدم؟
مثله روحی می مونم که داره از بالا به همه ی دنیا نگاه میکنه و دستش به هیچ چیز نمیرسه
یکی منو احضار کنه
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند
تو هم بگذر از این تنها
یه نیرویی هست که منو تنها نگه میداره،نیرویی که یه دلیل فیزیکی قوی داره.شاید اگه از تنهایی در بیام یه جایی به یه چیزی بربخوره یه اتفاق بیافته که نباید...
چرا من؟
تا کی باید سرکوب کنم نیازهایی که منو افسرده میکنه براورده نشدنش،منو عقب نگه میداره
عشق لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است ، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میباشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رومانتیک که ملغمهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز میتوان متصورشد و درواقع این کلمه را میتوان در مورد علاقه به هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد.
در گذشته پنداشته میشد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبانهای سامیاند، و واژههای ریشهدار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری با معنیهای همانند برگرفته میشوند. و شگفت است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جستوجو کردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی شادروان فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری، خواسته و داراک باز ماندهاست. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هند و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن میآید که ریخت نامی آن aisskā به چم خواست، گرایش، جستوجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هند و اروپایی نخستین ais بازماندهاست.
فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و کوشمندانه خودداری میکند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار میبرد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی میدهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.
در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلدار و به کسی که عشق مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند.واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی گوی، درباه عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند.همچنین در پاره ای اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمده است که در مقوله عرفان و مذهب می گنجد.
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و مستلزم بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را میتوان از طریق بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار میگیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار میگیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعاریف «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی شود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است.[۸]. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس » به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای عمومی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریبا ناممکن ساختهاست. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر مد نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود و درمورد این کلمه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است»
نویسهٔ چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشش»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی میکند.
شنیده ام گفتی ، که دل می خوای از من
پشیمونه دل تو گریونه چشم تو
یادت بیاد روزی که کشتی قلب منو
که نفرت و کاشتی تو روح و جسم منو
الان دیگه دیره دیگه نیا پیشم
دل،نمی خوادت نگو دوستت دارم
برای من روزی تو بهترین بودی
کنار من بودی تو عشق من بودی
ولی نخواستی منو ، تو پس زدی دلمو
الان دیگه نفرت بجای عشق اومده
نشسته تو چشمام،تو روح و جسم منه
الان دیگه دیره دیگه نیا پیشم
دلم نمیخوادت نگو دوستت دارم
یک حجم انبوه،اما خالی و تنها
حجمی پر از هیچ و سیاه و سرد با ما
آن حجم دارد درونش خون گرمی
حجمی پر از تنهایی و سرد وسیاهی
سردی آن نشات ز تنهایی گرفته
احساس و عشق و عاطفه انگار مرده
با چه امیدی در هر نفس می تپد اما
امید آن از جمع من با تو تا ما
حق به جانب آنهایی است که می گویند بهشت و جهنم در خود اشخاص است،بعضی ها خوش به دنیا می آیند و بعضی ها ناخوش.........صادق هدایت
آشوب در وجود و فکر متوقف و عشق
زندگانی تعریف شده و زندگی
مغز رو به دیوانگی....خارچ از تعریف
زندگی،تغییر......عشق،تغییر
شوق زندگانی ،کور
آری دیگر با شما کاری ندارم
آخر دیگر با شما حوصله ندارم
شاید زندگانی جدید،پایه ریزم
شوق زندگی در من هست؟ زندگی،تغییر
عشق بودن در من هست؟ عشق،تغییر
و از حوصله خارج،تکرار